تقدیم به تمام عاشقان

تقدیم به تمام عاشقان

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 220
بازدید دیروز : 330
بازدید هفته : 550
بازدید ماه : 1637
بازدید کل : 34429
تعداد مطالب : 577
تعداد نظرات : 279
تعداد آنلاین : 1


حکمت قفسه سینه

این قفسه سینه که می بینی یه حکمتی داره ...خدا وقتی آدمو آفرید سینه اش قفسه نداشت...یه پوست نازک بود رو دلش...

یه روز آدم عاشق دریا شد.

اونقدر که با تموم وجودش خواست تنها چیز با ارزشی که داره بده به دریا.
پوست سینه شو درید و قلبشو کند و انداخت تو دریا.
موجی اومد و نه دلی موند و نه آدمی.

 

خدا … دل آدمو از دریا گرفت و دوباره گذاشت تو سینش.

آدم دوباره آدم شد.
ولی امان از دست این آدم

دو روز بعد آدم عاشق جنگل شد.
دوباره پوست نازک تنشو جر داد و دلشو پرت کرد میون جنگل.
باز نه دلی موند و نه آدمی.

خدا دیگه کم کم داشت عصبانی میشد.
یه بار دیگه دل آدمو برداشت و محکم گذاشت تو سینه اش.
ولی مگه این آدم, آدم می شد؟!

این بار سرشو که بالا کرد یه دل که داشت هیچی با صد دلی که نداشت عاشق آسمون شد.
همه اخم و تخم خدا یادش رفت و پوست سینه شو جر داد و باز دلشو پرت کرد میون آسمون.
دل آدم مثه یه سیب سرخ قل خورد و قل خورد و افتاد تو دامن خدا.

نه دیگه … خدا گفت … این دل واسه آدم دیگه دل نمی شه.
آدم دراز به دراز چشم به آسمون رو زمین افتاده بود.

خدا این بار که دل رو گذاشت سرجاش بس که از دست آدم ناراحت بود یه قفس کشید روش که دیگه آها، دیگه … بسه!

آدم که به خودش اومد دید ای دل غافل … چقدر نفس کشیدن واسش سخت شده.
چقد اون پوست لطیف رو سینش سفت شده.
دست کشید به رو سینشو وقتی فهمید چی شده یه یه آهی کشید … یه آهی کشید همچین که از آهش رنگین کمون درست شد.

و این برای اولین بار بود که رنگین کمون قبل از بارون درست شد.
بعد هی آدم گریه کرد هی آسمون گریه کرد.

روزها و روزها گذشت و آدم با اون قفس سنگین خسته و تنها روی زمین سفت خدا قدم می زد و اشک می ریخت.

 

آدم بیچاره دونه دونه اشکاشو که می ریخت رو زمین و شکل مروارید می شد برمی داشت و پرت می کرد طرف خدا تو آسمون
تا شاید دل خدا واسش بسوزه و قفسو برداره.

اینطوری بود که آسمون پر از ستاره شد.

ولی خدا دلش واسه آدم نسوخت که.
خلاصه یه شب آدم تصمیم خودشو گرفت.
یه چاقو برداشت و پوست سینشو پاره کرد.
دید خدا زیر پوستش چه میله های محکمی گذاشته … دلشو دید که اون زیر طفلکی مثه دل گنجشک می زد و تالاپ تولوپ می کرد.
انگشتاشو کرد زیر همون میله ای که درست روی دلش بود و با همه زوری که داشت اونو کند.
آخ ... اونقد دردش اومد که دیگه هیچی نفهمید و پخش زمین شد

خدا از اون بالا همه چی رو نیگا می کرد.
دلش واسه آدم سوخت.
استخونو برداشت و مالید به دریا و آسمون و جنگل.
یهو همون تیکه استخون روی هوا رقصید و رقصید.
چرخید و چرخید.

آسمون رعد زد و برق زد
دریا پر شد از موج و توفان و درختای جنگل شروع کردن به رقصیدن.

همون تیکه استخون یواش یواش شکل گرفتو شد و یه فرشته.
با چشای سیاه مثه شب آسمون
با موهای بلند مثه آبشار توی جنگل
اومد جلو و دست کشید روی چشای بسته آدم

 

آدم که چشاشو باز کرد اولش هیچی نفهمید
هی چشاشو مالید و مالید و هی نیگا کرد.
فرشته رو که دید، با همون یه دل که نه، با صد تا دلی که نداشت عاشقش شد.
همون قد که عاشق آسمون و دریا و جنگل شده بود.
نه … خیلی بیشتر.
پاشد و فرشته رو نگاه کرد.

دستشو برد گذاشت روی دلش همونجا که استخونشو کنده بود.
خواس دلشو دربیاره و بده به فرشته.
ولی دل آدم که از بین اون میله ها در نمیومد.
باید دو سه تا دیگه ازونا رو هم میکند.
تا دستشو برد زیر استخون قفس سینش فرشته خرامون خرامون اومد جلو .
دستاشو باز کرد و آدمو بغل کرد.

 

سینشو چسبوند به سینه آدم.

خدا از اون بالا فقط نیگا می کرد با یه لبخند رو لبش.

آدم فرشته رو بغل کرد.
دل آدم یواش و یواش نصفه شد و آروم آروم خزید تو سینه فرشته خانوم.
فرشته سرشو آورد بالا و توی چشای آدم نیگا کرد.
آدم با چشاش می خندید.

فرشته سرشو گذاشت رو شونه آدم و چشاشو بست.

آدم یواشکی به آسمون نیگا کرد و از ته دلش دست خدا رو بوسید.
اونجا بود که برای اولین بار دل آدم احساس آرامش کرد.


نظرات شما عزیزان:

نیلوفر
ساعت23:49---31 شهريور 1390
عالی بود ممنون

melisha
ساعت14:07---22 شهريور 1390
kheili khob bod mer300000000000000000000000000000000000000000000000000000000 0000000000000000000000000000000000000000000

فاطمه شیطون
ساعت14:06---22 شهريور 1390
عالی بود عالی امید و آرزوی نازنین مرسیییییییییییییییییی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: امید و آرزو تاريخ: دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

مغرورانه اشك ريختيم چه مغرورانه سكوت كرديم چه مغرورانه التماس كرديم چه مغرورانه از هم گريختيم غرور هديه شيطان بود و عشق هديه خداوند هديه شيطان را به هم تقديم كرديم هديه خداوند را از هم پنهان کرديم .

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to razeeshgh.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com